به گزارش پایگاه اطلاع رسانی جهادگران، جنگ تمام شده است اما جهاد هیچ وقت تمام نمیشود، جهاد نه همراه با تجاوز صدام به جمهوری اسلامی ایران آغاز شده بود و نه با قطعنامه ۵۹۸ رفتنی شد، جهاد سالها قبل حتی قبل از تولد جمهوری اسلامیزاده شده و با انسانیت عجین شده بود و سالها بعد از ما هم ادامه خواهد داشت، جهاد فقط در تیر و ترکش و خمپاره و شیمیایی خلاصه نمیشود جهاد حتی به جانبازی هم بسنده نمیکند، جهاد حتی نیاز به هجرت هم ندارد، جهاد میتواند در خود انسان هم رخ دهد و در مبارزه با نفسی که هر دم آدمی را به سمت دنیا و دل بستن به زرق و برق دنیا میکشاند شروع شود و توسعه یابد. این روزها فرصتی مهیاست، فرصتی برای جهادی حقیقی و کمک به شادی محرومان حتی در چند صد متری محل سکونتمان، با این پیش فرض به استقبال از جهادگران رفتیم و با چند تن از آنها همکلام شدیم، جهادگرانی که از فرصت بهار برای زندگی رساندن به مناطق محروم استفاده کرده و گاه برای شادی محرومان فقط چند صد متر جابهجا میشوند. بخوانید ماحصل گفتوگوی ما را با فردی که سالها تجربه حضور در اردوهای جهادی را دارد: ابتدا خودتان را معرفی کنید. بسمالله الرحمن الرحیم اللهم ایاک نعبد و ایاک نستعین بنده مجید جهانبخش هستم پابرهنه انقلابی، آرمانگرا. با اردوهای جهادی از چه زمانی آشنا شدید؟ اردوهای جهادی را به لفظ کلی از سال ۹۰ و با دغدغه خدمت از سال ۸۲ شروع کردم. دغدغهام خدمت به مردم بود. اردوی جهادی یعنی چه؟ برای کسانی که شاید نخستینبار است با این نام آشنا میشوند توضیح میدهید؟ در اردوهای جهادی ما دو حالت کلی داریم یک حالت هجرت داریم و یک حال سکنی، حالت هجرت آن است که گروهها برای نیاز روستائیان به روستاها میروند و خدمت میکنند ولی حالت سکنی این است که نیاز شهری را در نظر میگیریم و در شهر سکنی میکنیم و آن نیازها را برطرف میکنیم. من نیاز را در حالت سکنی در نظر گرفتم مگر اینکه مصلحت نظام و نیاز روستاها باشد که حالت هجرت را انتخاب کنم و به روستا سفر کنیم. یعنی اینکه شما در واقع خواستید اول دور و بر خودتان را آباد کنید اگر اطراف خودتان نیاز نبود به شهرها و روستاهای دیگر سفر کنید؟ دقیقا همین است مثلا دوستانی هستند از خود شهر و اطراف تهران که حدود ۱۰ سال است که به نقاط محروم میروند. البته هزینههای جهادی در بخش هجرت بسیار بالاست شما اگر ماشین را بگیرید ببرید و بیاورید تنها در یک اردو ۳ میلیون تومان هزینه دارد در بحث سکنی این هزینهها را ندارید، برای همین من با طرح کمک به اطرافیان بیشتر موافقم. دومین حالت در کار جهادی فرهنگی است ما قرارگاهی نداریم به اسم قرارگاه جهادی تمام قرارگاهها فرهنگی و جهادی هستند. البته بحث فرهنگی اینجا مظلوم واقع شده است کمتر به آن اهمیت میدهند شاید کار زیربنایی دارد انجام میشود که مطمئنا انجام میشود. ولی در صحبتها حرفی از بحث فرهنگی در میان نبود. در صورتی که مولفه کار جهادی فرهنگ است. تخصصم در کار فرهنگی است. یعنی کار یدی کمتر میکنید؟ (میخندد) مگر اینکه ماشینهای بچههای جهادی در گل گیر کند و من بروم آن را درآورم. در غیر این صورت کار من فرهنگی است. ببینید ما ۳ نفر هستیم فقط کار فرهنگی انجام میدهیم. مفهوم کار جهادی چیست؟ یعنی اینکه کار و شغلتان را صرف کارهای مشتقتآور کنید بدون مزد این کار جهادی است. ما طرحی ریختیم به نام مهر مادرانه، آمدیم بررسی کنیم خانمهایی که بدهی غیرعمد دارند یعنی ۵ـ۱ میلیون بدهکار هستند، مثلا مادری که به دلیل بدهی به صاحبخانه در زندان است. افتادیم دنبال کار اما دیدیم که چنین موردی وجود ندارد، به نظرم این یکی از رویشهای انقلاب است که ما خانمی نداریم که به خاطر دیه در زندان افتاده باشد. چرا خانم فقط؟ آقایان به خاطر اینکه سرپرست خانوار هستند هم مهم است که در زندان نمانند البته به دلیل جرایم غیرعمدی؟ ما آمدیم اولویتها را درمناسبتهای مختلف بررسی کردیم و به این فکر کردیم که مادر خانه را میسازد نه پدر. اما پدر هم صاحب خرج است و مخارج خانه را میدهد. قرار ما کار فرهنگی بود و این کار باید روی یک ریتم و نظمی جلو برود. اولین مناسبت ما روز مادر بود اگر اولین مناسبت روز پدر بود شاید ما آن کار را برای پدر انجام میدادیم. یعنی این کار شما مقطعی نیست، ادامهدار است؟ بله، ولی با این تفکر که مادر خانه را میسازد و نقش آن خیلی مهم است کار را از آنجا شروع کردیم. کار فرهنگی به این صورت جواب میدهد. ما کار فرهنگی دیگری شروع کردیم به نام (جشن خوراکیها) آن را از مناطق محروم شروع کردیم، آمدیم بچههایی که کار میکردند ولی سررشته آنها در خوراکیها بود به قول خودمان شکمو بودند را انتخاب کردیم و به هر کدام گفتیم شما چه خوراکی دوست داری درست کنی؟ یکی گفت من فلافل میزنم. دیگری گفت من سیبزمینی سرخ کرده درست میکنم، دیگری گفت من بال کبابی میزنم، وقتی ما این پتانسیل را داریم قیمت خرید وسایلمان را آمدیم در نظر گرفتیم دیدیم هزینه یک وعده فلافل ۸۰۰ تومان میشود ما در مناطق محروم آمدیم در مناسبتهایی شاد مثل ماه رمضانها یک جشن را برقرار کردیم. در کنار جشن برنامه خوراکیها را گذاشتیم. بررسی کردیم که در نقاط محروم بعضیها هستند که کباب نخوردهاند، آمدیم دیدیم قیمت کباب سیخی ۱۲۰۰ تومان میشود. بساط را راه انداختیم کباب سیخی ۱۲۰۰ تومان و فلافل پرسی ۸۰۰ تومان قیمت تمام شده برای خودمان بین مردم توزیع کردیم. آمدیم به فرماندار گفتیم، کاری را شروع کردهایم به عنوان توزیع غذا با کارت به قیمت ۲۰۰۰ تومان درحدود۱۰۰ پرس غذا، فرماندار گفت: ۲۰۰ هزار تومان سهم ما امام جمعه آمد گفت: ۱۰۰ هزار تومان هم روی من حساب کنید و کارتها را بین مردم پخش کردیم. میدانید چه اتفاقی افتاد؟ نه شما توضیح دهید؟ آمدیم میز خدمت چیدیم. بچههایی که رشته حقوق خوانده بودند در رشته خودشان فعالیت کردند، بچههایی که مشاوره خانواده خوانده بودند در رشته مشاور فعالیت کردند اعتیاد درآن موقع در روستاها زیاد خودش را نشان میداد آمدیم با آنها و خانوادههایشان صحبت کردیم برای برطرف کردن اعتیاد آنها چون ما در آن موقع بودجه برای این کارها داشتیم آمدیم به صورت رایگان معرفی کردیم، افرادی که سوالات دینی داشتند آمدیم به سوالاتشان پاسخ دادیم. البته محور همه این فعالیتها در مسجد بود. وقتی که از این روستا آمدیم بیرون به روحانی محل صحبت کردیم. گفتیم چه اتفاقی افتاد. گفت: ۵۰ نمازگزار به جمعیت مسجد اضافه شده ۵۰ جوان به مسجد راه پیدا کردند این اتفاقات در اردوهای جهادی میافتد. یعنی اینکه به صورت غیرمستقیم مردم را به سوی هدفتان حضور در نماز جماعت مسجد دعوت میکردید؟ البته هدف اردوهای جهادی همین است یعنی اینکه ما در روستاها از افراد نه دین پرسیدیم، نه گرایش سیاسی را، اصلا کاری به این چیزها نداریم به این مساله فکر کردیم که بنی آدم اعضای یکدیگرند بحث آخرت و الهی را مطرح نکردیم به آنها میگفتیم که آمدهایم به شما کمک کنیم. اردو را محدود نکردید. نگفتید فقط بسیجیها بیایند یا فقط دانشجویان سیاسی بیایند؟ عقیده ما فکر انقلابی است ما آنقدر پوششها دیدهایم تا این لحظه البته خود بنده خیلی با بچهها راحت هستم. بعضی مواقع به من خورده میگیرند و به من میگویند تو خیلی باز هستی لااقل گاهی مواقع یک تذکر به بعضی از افراد بده. من میگویم آن فرد چون خودش انقلابی و آرمانگرا است این برای من مهم است. من یک خاطره از شهید شفیعی (شهید مدافع حرم) برای شما بگویم. یکی از حسرتهای من این است که شهید شفیعی را در اردوهای جهادی درک نکردم. با هم دوست بودیم ولی هیچ موقع کامل آن را درک نکردم. «یکی از دوستانم تعریف میکرد زمانی که در سفری با شهید شفیعی همسفر بودم یک دفعه ضبط را روشن کرد و فلان خواننده شروع کرد خواندن. من خجالت کشیدم شهید شفیعی به من گفت همین که ترانه با صدای زن گوش نمیدهی بس است. از آن موقع به بعد هرگاه خواننده صدای زن بود من خجالت میکشیدم و ضبط را خاموش میکردم. با اینکه من اهمیتی به این مسائل نمیدادم بعد از شهید شدن حاجی شفیعی سلیقه من عوض شد یعنی همان صدای مرد را هم گوش ندادم. بعدها به مناسبتها اهمیت میدادم یعنی پرچمهای سیاه فاطمیه را که میدیدم دیگر ترانه گوش نمیکردم. نه اینکه نوحه میگذاشتم، نه، یعنی اینکه ضبط را خاموش میکردم.» کار جهادی این است که همین قدر که صدای زن دیگر گوش نکند کافی است یعنی کار راه افتاد یعنی کار ما همین است. یعنی تفکر اگر انقلابی و آرمانگرا باشد ما نه با پوشش آنها کار داریم نه با چیز دیگر. البته این را بگویم که خط قرمزها باید رعایت شود مثلا یعنی در شرایط کشور ما حجاب لازم است. اما اگر من بروم لبنان بخواهم جلو بیحجاب را بگیریم، موفق نمیشوم. در آنجا فقط همین که آن جوان لبنانی جلوی اسرائیل سینه سپر کرده برای ما بس است. اردوهای شما در کدام بخش انجام میشود؟ این کارها در روستاهای پیشوای ورامین انجام میشود. بحث من این است که اگر افرادی در منطقه خودشان وضعیت خوبی نداشته باشند ایدئولوژی را هم نمیپذیرند مثلا روستایی که برق و آب ندارد وقتی یک ایدئولوژی به آن یاد بدهید شاید زیربار نرود و بگوید من باید امکانات اولیه داشته باشم بعد مسائل عقیدتی. اما برای کار فرهنگی انجام دادن باید ابتدا امکانات اولیه را برای روستاییان فراهم کنید؟ در واقع میخواهیم بدانیم که در روستای محروم شما را با کارهای فرهنگیتان به خاطر نداشتن امکانات اولیه چگونه میپذیرند؟ البته کار ما شانه به شانه قرارگاه سازندگی است و قرارگاه امام حسن مجتبی(ع) از زمانی که وارد شده کار سازندگی را شروع کرده از هفته دوم گروههای فرهنگی وارد میشوند، اینطور نیست که گروههای فرهنگی بیمحابا وارد شوند و کار را شروع کنند این کار اصلا جواب نمیدهد. این میشود به مانند یک سیرک بدون هیچ خروجی ما کارها را نیازسنجی میکنیم و بومیسازی میکنیم مثلا در گلستان قرارگاه تا کار اصلی خود را شروع نکند ما نمیتوانیم وارد روستا شویم، ما نمیتوانیم یک باره برویم در آنجا کلاس فوتبال راه بیندازیم. البته مردم آنجا یا والیبال بازی میکنند یا اسبسواری در کرمانشاه هم راه دیگری را پیش میگیریم آنها به کشتی علاقهمندند ما از آن راه وارد میشویم در بعضی مواقع در شهرها بحث مذاهب بوجود میآید ما نمیتوانیم ایام شهات یا تولد برویم در منطقه سنی نشین برنامه اجرا کنیم. شاید هم فکر کنند آنها مورد تهاجم فرهنگی قرار گرفتهاند ولی ما میآییم بررسی میکنیم، تحقیق میکنیم برای مناسبتهایی که برای آنها عزیز است طبق آن برنامهریزی میکنیم. طبق آن به آنها خوراک میدهیم. آیا اهل تسنن هم درپیشوا وجود دارد؟ بومی آنجا اهل تسنن نیستند، ولی خیلی محدود هستند در هر محلی از مذاهب دیگر وجود دارد در نماز جمعه مشاهده کردهایم. اگر اشتباه نکنم از خانواده تیپ فاطمیون در آنجا سکنی دارند؟ من همین امروز که با شما صحبت میکنم ما دو شهید دوران جنگ را در منطقهمان تشییع میکردند و ما نمیخواستیم به مصاحبه بیاییم اما یاد وصیتنامه شهید شفیعی افتادم که نوشتهاند شهید عزادار نمیخواهد رهرو میخواهد؛ سر همین جریان ما دیگر عزاداری نکردیم. حرف خاصی اگر مانده بفرمایید؟ من یک پیشنهاد میدهم به خانوادههایی که جوان دوران بلوغ و سرکش دارند فقط و فقط چاره کاری که آن جوان را سر به راه کنند، شرکت در گروههای جهادی است. خدا رحمت کند شهید شفیعی را یکی از دوستان میگفت «من آشپزی میکردم ما در اردوهای جهادی به جای گوشت سویا مصرف میکنیم و در مورد برنج هم ارزانترین برنج استفاده میشود میگفت غذای خوشمزه درست میکردم. یک روز حاج محمود آمد پیش من و گفت آیا میشود آن دوز و خوشمزگی غذاها را پایین بیاورید. گفتم شما به ما چیزی ندادهاید که برایتان غذا درست کنم. آیا داری شوخی میکنی گفت: نه من جدی میگویم ما بچههایی که اینجا آوردهایم برای کار جهادی آوردهایم هدف کار جهاد این است که یک خوردهای جسمت خسته شود تا نفست قوی شود. ما باید روی نفس بچهها کار کنیم ما در گروههای جهادی اگر داریم سویا میخوریم در نقاط محروم حتی سویا هم ندارد. بچههای جهادی باید متوجه شوند که گوشت که پدرشان جلویشان میگذارد باید دست پدر را ببوسند. باید بگذاریم طعم غذای مادرشان در دهانشان بماند. اگر ۲ روز دیگر اینجا ماند عجیب دلش هوای خانه خودش را بکند تا خانه را با هیچ چیزی عوض نکند» واقعیت هم همین است در اردوهای جهادی بچه را نمیبریم که از خانه بریده شود ما آنها را میخواهیم پایبند خانواده کنیم. عجیب پایبند محبت پدر و مادر شود تا وقتی که فکر خانواده همیشه در ذهنش باشد. ما افرادی را در سوریه داریم که یک ماه یا ۴۰ روز در آنجا میمانند به آنها میگوییم الان در چه فکری هستی؟ میگوید مادر من چه قیمههایی درست میکرد. در حالی که شاید در آنجا غذای بهتری بخورد ولی اینکه خانه و خانواده تنها به عنوان پناه و مامن فرد شناخته میشود این خیلی مهم است. و این باعث میشود که غرور و تکبر از آن جوان دیگر سر نزند. مطمئنا با یک وعده اردوی جهادی جوانان عوض میشوند و خودشان میبینند که جوانشان چگونه مطیع میشود و آرام میگیرد و این همزیستی را با همه دارد. برنامههای آتی شما چه هست؟ جشن خوراکیها در بعضی از مناطق تهران هم اجرا میکنیم مثلا در منطقه ۳ تهران یک فلافل را به کرمت میخری، مثلا یک فلافل ۱۰۰ هزار تومان بفروش میرسد و آن مبلغ در مناطق محروم آن منطقه هزینه میشود ما بانیان را دعوت میکنیم مثلا میشود یک میلیون تومان که کل هزینه پرداختی بانیان درمناطق محروم هزینه میشود یا بحث سازندگی یا فرهنگی. منبع: سیاست روز
دیدگاه ها (0)