
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی جهادگران، آنان بعد از بستههای ارزاق و جشن میلاد امام حسن(ع) و تهیه و توزیع لوازمالتحریر و… حالا در شمال تهران و در مجتمع شادی خیابان مقدساردبیلی گام بزرگتری برمیدارند؛ حرکتی پسندیده که با اتکا بهخیرات و نذورات مردمی و کمکهای جاری و حتی پساندازهای شخصیشان شکل گرفته است.
از صفحه مجازی گروهشان با آنها آشنا شدهام؛ لابهلای تمام پستهایی که برای یکی دو لایک بیشتر هر چیزی را منتشر میکنند، گلدانهای کوچک کاکتوس و فرفرههای رنگی، که این گروه به مردم هدیه دادهاند، حسابی جلب توجه میکند. کمی بیشتر که پیگیر میشوم، متوجه میشوم اینها با تمام آن گروههایی که تا بهحال دیدهام، متفاوت هستند. از سن و سال تا یکدستی جنسیتشان؛ همه دختر بودند و بدون آنکه خیلیهاشان تا به حال همدیگر را دیده باشند، کنار هم برای کمک به مردم و رقم زدن لحظاتی خوش تلاش میکردند. محجبهها بیشتر بودند؛ اما این مساله عجیبی نبود و بعدها هم در حد یک سوال و جواب برایم روشنتر شد؛ چون کار خوب را قربانی ظواهر نکرده بودند و من با یک حرکت فرهنگی تمام عیار روبهرو شده بودم.
وارد خیابان مقدساردبیلی شدم. روزهای پایانی رمضان است و من با یک افطاری متفاوت با اعضای این گروه- که هنوز شناختم از آنها در حد همان پستهای مجازی و گزارشهای تصویری است- مواجهم. وارد مدرسه میشوم. اگر خیلی زود با امین (پسر بچه اوتیسمی و مهربان) آشنا نمیشدم و از دور هم آقای حیدرنژاد را نمیدیدم، خیلی زود مجبور به ترک آنجا میشدم. دختران زیادی که حالا سوای نیت یکسانشان، همرنگ شده بودند و روسریهای آبی به سر داشتند. با امین چند دقیقهای را روی صندلی کنار هم نشستیم؛ همه در تکاپو بودند و دخترها هر کدام کاری را انجام میدادند. یک نفر نان و آب روی میزها میگذاشت و دیگری هم بستههای پنیر، آبمیوه و … را مرتب و یکنواخت مقابل هر صندلی روی میز میگذاشت. نزدیک اذان بود. قبل از آنکه بانگ قرآن و ا…اکبر بپیچد، ترانه ماه عسل سالها پیش تکرار میشد که میخواند: «از این سفرهها معجزه دور نیست». تا همین خط تمام میشد؛ صدا قطع میشد و دوباره از اول. انگار خانمی که مسئول صوت بود هنوز با دکمههای زیاد روی دستگاه آشنا نشده بود و با آن کلنجار میرفت. همین قطع و وصل صوت صدای آقای حیدرنژاد را درآورد. من هم از این فرصت استفاده کردم و بعد از معرفی دوباره کنار امین نشستم. سرشان شلوغ بود. من هم انتظار نداشتم آنجا صف بکشند و جواب خبرنگار را بدهند؛ اما بعد از چند دقیقه یکی از خانمها آمد و پس از خوشامدگویی قرار شد که به سوالاتم پاسخ بدهد.
دستگاه صوت همچنان همان وضعیت را داشت و فضا هم آنقدر بزرگ نبود که از صدای محمد علیزاده و بهنام بانی دور شویم. بالاخره یک کلاس را انتخاب و سوال و جوابها را شروع کردم. یکییکی سوال کردم و پاسخ کامل را گرفتم. هرچند قرار نبود به همینها اکتفا کنم. قبلا آقای حیدرزاده خودش قرار مصاحبه را گذاشته بود اما به خاطر شرایط خاص امروز مجبور بودم از سخنان کامل این خانم نهایت استفاده را ببرم. اقداماتی که تا امروز و قبل از این افطاری کرده بودند، زیاد بود. قرار شد سیاههاش را بعدا به من بدهند که دادند و من در ادامه آنها را مینویسم. اما اینکه از کجا به اینجا رسیدهاند و هدف چه بوده و چه هست و … سوالات اساسیتری بود که او در جواب گفت: «آقای حامد حیدری در مدارس تدریس میکرد. حین فعالیت درسی تصمیم گرفت، سوای درس از بچههای فعال و دغدغهمند دعوت کند به فعالیتهای دیگری هم بپردازند. این فرآیند حدود دو سال طول کشید. در ابتدا حرکت با حدود ۱۰ نفر آغاز شد. حالا با اینکه بالای ۶۰ نفر هستیم روز به روز به تعدادمان افزوده میشود. حدود سه ماه هم هست که فعالیتها گستردهتر و با اسم و برندی که به نام «ضحی» انتخاب کردهایم، جدیتر شده است. تصورات غیرمنصفانه و غیرواقعی برخی نسبت به دختران و عدموجود گروه جهادی دختران غیردانشجو جرقه آغاز کار بود؛ یعنی کشف استعداد و توانمندیهای دختران در سنین پایینتر از دانشگاه و استفاده مفید از آنها هدف اولیه گروه بود. در «ضحی» همهچیز بر مبنای استعدادیابی و تقسیمبندی وظایف انجام میشود. تعدادی از دخترها در کارهای اجرایی، بعضی کارهای مدیریتی، کارهای روابط عمومی و رسانهای و… مشغول فعالیت هستند.
کار با اردوهای جهادی در ورامین آغاز شد. آموزش امور پرورشی و فرهنگی و عمرانی، امور فرهنگی در شهر و امور عمرانی در خارج از شهر صورت میگرفت. در رزومهای که موجود است این امور کاملا تفکیک شده است. شعار این بود که دختران با دستهای خالی هم میتوانند کارهای بزرگی انجام دهند. ما هم با همین باور و تحت مدیریت آقای حیدرنژاد کارهای خوبی انجام دادهایم. برای کار خوب هیچ فیلتری نداشتیم؛ هر کسی که قصد کمک و برداشتن یک قدم خیر را داشت با ما همراه میشد. کار در یک سطح کوچک آغاز شد؛ اما حالا به مرحلهای رسیده است که در مراسم فعلی و آینده قصد آزاد کردن زندانی جرائم مالی را داریم. با فراخوانهایی که در صفحات مجازی میگذاریم، خیرینی که ما و خانوادههایمان را میشناسند، همچنین خود خانوادهها و دختران و … با جمعآوری و ساماندهی نذورات و خیرات و پساندازهایمان، هزینه چنین حرکتهای مثبت را فراهم میکنیم. هیچ وابستگیای به هیچ نهاد و ارگانی نداریم. از ابتدا هم قرار بر این بود که هیچ گرایشی به هیچ جریانی نداشته باشیم تا فعالیتهایمان از سیاستزدگیها دور باشد.
صدای صوت، مصاحبه را سختتر میکرد. بهتر آن بود که زودتر تمام شود. از سختیهای کار سوال کردم. او ادامه داد: «عدمحمایت بزرگترین مشکل ماست. اما شکستن این تابو برای ما و شخص آقای حیدرنژاد هزینهبردار بود و ما هجمههای زیادی را تحمل کردیم. به لطف خدا علیرغم تمام حرف و حدیثها با قدرت پیش میرویم. حالا اینجا هستیم و این جشن بزرگ را تدارک دیدهایم.
جالب بود اعتماد به خود و عزم برای شروع یک حرکت منحصربهفرد از سوی دختران دبیرستانی و نوجوان. صحبتها تمام شد و حالا من هم مثل امین و تمام دوستهای اوتیسمی منتظر آغاز جشن و افطار و مراسم اصلی یعنی آزادسازی زندانی بودم. آنقدر لذت بخش بود که مثل خیلی چیزهای دیگر، لذت بر گذر زمان چیره شد. حالا این ما بودیم که متوجه گذر زمان نمیشدیم و برای گفتن و شنیدن اذان هم لحظه شماری نمیکردیم. همه چیز خوب و دوستداشتنی بود و ماند و جشن تمام شد.
دو روز گذشت و موعد گفتوگوی من با حامد حیدرنژاد فرا رسید. سوالها باز هم خارج از دایره فعالیتها بود؛ یک گروه با دو سال تلاش برای تثبیت و سه ماه فعالیت بیوقفه و تاثیرگذار حتما یک پشتوانه فکری و چشمانداز درخور توجهی دارد. آقای حیدرنژاد در این باره میگوید: «یکسری به صفحات مجازی بزنید و رفتارها و حرکات این نوجوانان دهههای اخیر به خصوص دهه هشتاد را ببینید. چقدر بعضی رفتارها زننده و دور از شأن است. اینها برآمده از بیماری یا مشکل ذاتی نیست؛ اصلیترین مشکل این نوجوانان عدمتوجه به آنهاست، عدمدرک و باورشان. ما نتوانستهایم به این نسل حس مفید بودن را القا کنیم. این موضوع معطوف به یک گروه جنسیتی نیست. نهتنها پسرها که حتی دخترها با این وضعیت خیلی جدی درگیر هستند و نیاز دارند به فهمیده شدن و درک شدن.
در مدارس پسرانه گاهی حرکات مثبتی رخ میدهد اما کسی برای دختران کاری نمیکند. تا حرف از گروه جهادی دختران و استفاده از این گروه و دغدغههایشان میزنی، میگویند دختر رو چه به این کارها. حدود دو سال است که وقت زیادی را برای این ها کنار گذاشتهام. هر پنجشنبه برای بچهها کلاس داریم. در کلاسها اتفاق خاصی نمیافتد، مگر گفتوگو و بحث درباره دغدغهمندی و توانمندی افراد و تفکرات و … . حالا هم حدود سه ماه است که این گروه هر پنجشنبه را هویتدار کرده و به سر و سامان رساندهاند. بنده با گروههای دانشجویی سفرهای زیادی رفتهام و کارهای جهادی بسیاری انجام دادهام. به صورت کلی هم تجمیع گروههای دانشجویی کار آسانی است اما گروه دانشآموزی دختر کار جدید و نویی بود؛ البته خیلی سخت و پرحاشیه. هدف استفاده از توانمندیهای این دختران بود؛ اینکه حس مفید بودن را به آنها القا کنیم و در کنارش به کار خیر بپردازیم. فیلتر عجیب و غریبی نداشتیم؛ اینکه حتما اعضا فلان و بهمان ویژگی را داشته باشند، نبود. هر کسی که علاقه به کار خیر داشت کنار ما نشست و شروع به کار کرد. کار خیر زبان مشترک همه آدمهاست. با کار خیر میتوانیم همه آدمها را کنار هم بنشانیم.
از همان ابتدا به اعضا گفتم که ما باید از هر نوع سیاسیکاری دوری کنیم؛ پایبند به تمام اصول نظام مقدس جمهوری اسلامی هستیم و در آن چارچوب حرکت میکنیم اما مثل بسیاری از مردم وارد سیاستزدگی نمیشویم. از هیچ نهاد و جریان سیاسی هم کمک نگرفتهایم و تنها جایی که به ما کمک کرده سرای محله شهرک شهید محلاتی بوده است.
در ارتباط با چشمانداز هم چیزی که واضح است اینکه، این دختران پنج تا ۱۰ سال دیگر یا دانشجو میشوند یا متاهل؛ ما بذری در سینه آنها کاشتهایم که سبب میشود آنان دغدغهمند و فعال پرورش یابند؛ افرادی که نسبت به انسانهای دیگر و دنیای خود دغدغهمندند و روحیه جهادی دارند. از کارهای خیلی کوچک آغاز کرده و حالا به کارهای بزرگتر رسیدهایم. بعد از این برنامه برای روز دختر برنامه ویژه دیگری داریم به اسم «عروسی صفر تومانی» که تمام مخارج یک عروسی از محل ساماندهی نذورات و خیرات مردمی تامین میشود. ما باید این موضوع را القا کنیم که نذر فقط شام و ناهار نیست و این موضوع را در بحث مهمی مثل ازدواج نشان بدهیم.
برای خودشناسی و باور خود باید از تظاهری که بخش بزرگی از آن ساخته فضای مجازی است فاصله بگیریم و با مراسم واقعی، مفیدتر زندگی کنیم.
صحبت با آقای حیدرنژاد دلچسب بود، اما محدودیت کلمه اتمام گفتوگو را ایجاب میکرد. با این تفاسیر و به عنوان جمعبندی باید ادعا کرد چنین جمعهایی با هر تعداد از نیرو با به ثمر نشاندن اهداف و دغدغهمندیهای خود تعریف بهتری از جنسیت و توانمندیها و دهه تولدشان ارائه میدهند؛ چراکه بر زمین نشسته و درصدد تعریفی مجازی و پوشالی از خود نیستند و خود را در عرصه عمل و جهاد معرفی میکنند.
دیدگاه ها (0)